در اوج استیصال،
لمپنیسم شرق زده عروج می کند !
آذر ماجدی
سه سال پیش مطلبی نوشتم تحت عنوان «زن ستیزی کلاه مخملی چپ شرق زده». در نقد و افشای لمپنیسم ضد زن حاکم در میان برخی قلم بدستانی که خود را چپ و «کمونیست» می دانند و با سازمانها و احزاب چپ فعالیت می کنند. اکنون سه سال پس از آن نوشته لازم است یکبار دیگر این خصلت زشت و شنیع را نقد و افشاء کرد. جالب اینجاست که زمانی که داشتم ملی - اسلامی ها و ناسیونالیست های پرو غرب را در برخورد شرق زده و مردسالارشان به گلشیفته فراهانی نقد می کردم، گویی شاهد از غیب رسید.
برخی قلم بدستانی که صفت کمونیست یا حتی کمونیست کارگری را یدک می کشند، از پاسخ به نقد اصولی و سیاسی که عاجز می شوند، چشمان را می بندند و دهان را می گشایند. توهین و افترا و فحش و فضیحت مثل نقل و نبات از قلم هایشان می ریزد. آخرین نمونه را در پاسخ به نقدهای محکم، مستدل و مارکسیستی اخیر کادرهای حزب اتحاد کمونیسم کارگری مشاهده کرده ایم. در مقابل نقدهای سیاسی ما که بی ربطی شان را به کمونیسم کارگری منصور حکمت عیان می کند، دریغ از دو جمله پاسخ سیاسی؛ دریغ از دو بحث سیاسی؛ داستانسرایی، رجزخوانی و توهین بر روز کاغذ سرازیر می شود. جالب اینجاست که دو حزبی که تحت نام کمونیست کارگری و حکمتیست فعالیت می کنند زمانی که در پاسخ به نقدهای ما مستاصل می شوند، هر دو یک شاه بیت دارند و اینقدر آنرا تکرار کرده اند که از نخ نمایی دیگر حتی معنایش را هم از دست داده است .
ادب و فرهنگ بسیار برجسته آنها بخصوص زمانی آشکار می شود که به منتقد مونث پاسخ می دهند. در چنین مواردی، به ناگهان عنان از دست می دهند. شخصیت زن ستیزی که در اثر دو دهه مبارزه مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری در بطن شان به خواب رفته بود، از خواب می پرد و گویی دچار فراموشی دوره ای شده، همان فرهنگ عقب مانده، همان لمپنیسم، همان شرق زدگی و کلاه مخملیسم از زبان و قلم شان سرازیر میشود. یکبار دیگر نوشته هایی که خطاب به مردان است را با نوشته هایی که خطاب به زنان است مقایسه کنید. از یک سو کلام پر از تهدیدهای مردی است که دارد با یک "ضعیفه" سخن می گوید. "از این ببعد بیشتر خدمت تان مشرف میشویم!" یا جلف مابانه نویسنده منتقد را «عزیزم» خطاب می کند و یا مزاح های بی نمک کلاه مخملی اینجا و آنجا هویدا می شود. عبارت "این گونه نام گذاری دیگر چه صیغه ای است؟" در یک بحث جدی سیاسی، آنها را مثل یک ملای اصیل کنار شاه عبدالعظیم و حرم معصومه در قم یاد "صیغه و عقد دائم" می اندازد! می کوشند با یادآوری خویشاوندی او با مردی، به این زن یادآوری کنند که این عرصه متعلق به مردان است و زنان بهتر است زبان به دهان بگیرند. به هر طریقی دست آویز می شوند، تا زن "جسارت کرده" را مرعوب و خاموش کنند .
در موارد مختلف این شرق زدگی و لمپنیسم را که مکررا هویدا می شود نقد کرده ایم و خجالتشان داده ایم. حالا نوچه هایشان را وارد میدان کرده اند. قلمفرسایی در تقدیس «رهبر» با لمپنیسم مردسالار درهم می آمیزد و واقعا که معجون زشت و کریه ای خلق می شود. یکی نیست به آن «رهبر عالیقدر» بگوید که این دوستی خاله خرسه است. نه فقط آن تقدیس های زشت عرق شرم به پیشانی انسان می آورد، بلکه لمپنیسم کریه ضد زن دیگر آبرویی برایتان باقی نمی گذارد. مسبب بی اعتباری تان خودتان هستید و سیاست های بغایت راست تان. منتقدین شما بی تقصیرند. آنها صرفا حقیقت را برملا می کنند. با فحش و ناسزا و لمپینیسم که نمی توان آبرو و اعتبار رفته را به جوی بازگرداند.
اما روشن است که زمانی که آوار چپ سنتی بر سرشان خراب شد، فقط سیاست هایشان از راست سر در نمی آورد، فقط به درگاه نیروهای ارتجاع بین المللی از این سو یا سوی دیگر شرف یاب نمی شوند، فقط سنت تشکیلاتی سرکوب گر، چابلوسی و فساد تشکیلاتی باب نمی شود. فرهنگ آن جنبش نیز با تفکر و رفتارشان درهم آمیخته می شود. اینها زمانی خود را از تعصبات و عقب ماندگی فرهنگی- اجتماعی رها شده می پنداشتند، زمانی زیر پرچم مارکسیسم انقلابی و سپس کمونیسم کارگری برخوردشان و تفکرشان نسبت به موقعیت زن در جامعه متحول شد. دیگر به زن با دو قطبی "ضعیفه" یا "سلیته" برخورد نمی کردند. عادت کرده بودند زن را مسلح و در جنگ ببینند. زن را در رهبری تشکیلات ببینند. زن را در کنار خود مانند یک رفیق، برابر و قابل احترام ببینند .
اکنون دوباره به همان دره عقب ماندگی و شرق زدگی سقوط کرده اند. اگر زنی "جسارت" کرده باشد و مواضع شان را نقد کرده باشد، بجای پاسخ سیاسی او را یا بیمار روانی خطاب می کنند، یا به او پیشنهاد می کنند که بجای کار سیاسی به همسریابی مشغول شود. این عین فرهنگ آخوندهای کثیف اسلامی است. شرم آور است. اما حقیقت دارد .
اینها، با استفاده از این تاکتیک کلاه مخملی اسلامی، میخواهند حریف را از میدان بدر کنند. اما در محاسبات حقیرشان یک فاکتور را به حساب نیاورده اند. "ضعیفه" با یک پخ حاج آقا بساطش را جمع می کند. اما این زنان اگر قرار بود با عربده کشی این حاج آقاهای جدید از میدان بدر شوند، تاکنون صد بار پرونده مبارزه سیاسی را بسته بودند و خانه نشین شده بودند. اگر قرار بود در مقابل کلاه مخمل بازی کوتاه بیایند، کاری به کمونیسم نمیداشتند. اگر قرار بود در مقابل آخوندهای مکلاى جدید سر فرود آورند، در مقابل آخوندهای اسلامی شلاق بدست و اسلحه بدست گوشه عزلت می گزیدند. اگر قرار بود با لات بازی خلع سلاح شوند، در مقابل تازه رهبران شان که قبل از اینها کوشیدند ساکت و به صف شان کنند و تمام قدرت تشکیلاتی شان را نیز بسیج کردند، ساکت و به صف می شدند .
خودتان را خسته نکنید. به خود احترام بگذارید. این زنان، پیشاپیش جنبش آزادی زن در ایران حرکت می کنند، در جنبش کمونیسم کارگری آب دیده شده اند و با این تهدیدات و کلاه مخمل بازی نه مرعوب می شوند، نه جا می زنند، نه سکوت می کنند و نه خاموش می شوند. خودتان را بیش از این در چشم جامعه حقیر و مفلوک نکنید. بخود آئید. فرهنگ شرق زده و کلاه مخملی زن ستیز به گذشته متعلق است. کمونیسم کارگری و جنبش آزادی زن این فرهنگ را از جامعه ریشه کن خواهد کرد . *